سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] دوستان خدا آنانند که به درون دنیا نگریستند ، هنگامى که مردم برون آن را دیدند ، و به فرداى آن پرداختند آنگاه که مردم خود را سرگرم امروز آن ساختند ، پس آنچه را از دنیا ترسیدند آنان را بمیراند ، میراندند ، و آن را که دانستند به زودى رهاشان خواهد کرد راندند و بهره‏گیرى فراوان دیگران را از جهان خوار شمردند ، و دست یافتنشان را بر نعمت دنیا ، از دست دادن آن خواندند . دشمن آنند که مردم با آن آشتى کرده‏اند . و با آنچه مردم با آن دشمنند در آشتى به سر برده‏اند . کتاب خدا به آنان دانسته شد و آنان به کتاب خدا دانایند . کتاب به آنان برپاست و آنان به کتاب برپایند . بیش از آنچه بدان امید بسته‏اند ، در دیده نمى‏آرند . و جز از آنچه از آن مى‏ترسند از چیزى بیم ندارند . [نهج البلاغه]

گروه اینترنتی انتظار یار

پـــای درس عـــاشـــورا

 قسمت چهارم

 

کسانى که گفته ‏اند «هدف،حکومت بود»، یا «هدف،شهادت بود»، میان هدف و نتیجه، خَلط کرده اند. نخیر؛ هدف، اینها نبود. امام حسین علیه السّلام، هدف دیگرى داشت؛ منتها رسیدن به آن هدف دیگر، حرکتى را مى‏ طلبید که این حرکت، یکى از دو نتیجه را داشت: «حکومت» یا «شهادت». البته حضرت براى هر دو هم آمادگى داشت. هم مقدّمات حکومت را آماده کرد و مى ‏کرد؛ هم مقدّمات شهادت را آماده کرد و مى‏ کرد. هم براى این توطین نفس مى‏ کرد، هم براى آن. هرکدام هم مى ‏شد، درست بود و ایرادى نداشت؛ اما هیچ‏کدام هدف نبود،بلکه دو نتیجه بود. هدف، چیز دیگرى است.

هدف چیست؟ اوّل آن هدف را به طور خلاصه در یک جمله عرض مى‏ کنم؛ بعد مقدارى توضیح مى ‏دهم.

اگر بخواهیم هدف امام حسین علیه ‏السّلام را بیان کنیم، باید این‏طور بگوییم که هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین که آن واجب عظیم را هیچ‏کس قبل از امام حسین - حتّى خود پیغمبر - انجام نداده بود. نه پیغمبر این واجب را انجام داده بود، نه امیرالمؤمنین، نه امام حسن مجتبى علیهم السلام.

واجبى بود که در بناى کلّى نظام فکرى و ارزشى و عملى اسلام، جاى مهمّى دارد. با وجود این‏که این واجب، خیلى مهم و بسیار اساسى است، تا زمان امام حسین، به این واجب عمل نشده بود - عرض مى‏ کنم که چرا عمل نشده بود - امام حسین باید این واجب را عمل مى ‏کرد تا درسى براى همه تاریخ باشد. مثل این‏که پیغمبر حکومت تشکیل داد؛ تشکیل حکومت درسى براى همه تاریخ اسلام شد و فقط حکمش را نیاورد. یا پیغمبر، جهاد فى ‏سبیل ‏اللَّه کرد و این درسى براى همه تاریخ مسلمین و تاریخ بشر - تا ابد - شد. این واجب هم باید به وسیله امام حسین علیه ‏السّلام انجام مى ‏گرفت تا درسى عملى براى مسلمانان و براى طول تاریخ باشد.

حالا چرا امام حسین این کار را بکند؟ چون زمینه انجام این واجب، در زمان امام حسین پیش آمد. اگر این زمینه در زمان امام حسین پیش نمى‏ آمد؛ مثلاً در زمان امام على ‏النقّى علیه ‏السّلام پیش مى‏ آمد، همین کار را امام على ‏النّقى مى‏ کرد و حادثه عظیم و ذبح عظیم تاریخ اسلام، امام على النقى علیه ‏الصّلاةوالسّلام مى ‏شد. اگر در زمان امام حسن مجتبى یا در زمان امام صادق علیهما السّلام هم پیش مى ‏آمد، آن بزرگواران عمل مى ‏کردند. در زمان قبل از امام حسین، پیش نیامد؛ بعد از امام حسین هم در تمام طول حضور ائمه تا دوران غیبت، پیش نیامد!

پس هدف، عبارت شد از انجام این واجب، که حالا شرح مى ‏دهم این واجب چیست. آن وقت به‏ طور طبیعى انجام این واجب، به یکى از دو نتیجه مى ‏رسد: یا نتیجه‏ اش این است که به قدرت و حکومت مى ‏رسد؛ اهلاً و سهلاً، امام حسین حاضر بود. اگر حضرت به قدرت هم مى ‏رسید، قدرت را محکم مى ‏گرفت و جامعه را مثل زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین اداره مى ‏کرد. یک وقت هم انجام این واجب، به حکومت نمى ‏رسد، به شهادت مى ‏رسد. براى آن هم امام حسین حاضر بود.

خداوند امام حسین، و دیگر ائمه بزرگوار را طورى آفریده بود که بتوانند بار سنگینِ آن چنان شهادتى را هم که براى این امر پیش مى ‏آمد، تحمّل کنند، و تحمّل هم کردند. البته داستان مصائب کربلا، داستان عظیم دیگرى است.

 

این الطالب بدم المقتول بکربلا ؟!

خدایا در ظهور منتقم خون حسین سلام الله علیهما تعجیل فرما

 

 گروه اینترنتی انتظار یار

 

 




منتظر کوچولو ::: چهارشنبه 84/12/3::: ساعت 2:56 صبح

 دلـــتـــنـــگـــی!

روزها آمد و رفت. خورشید صبحها آمد و شب ها رفت و دوباره خورشید... یعنی آدمها رفتند، بعضی آدمهای دیگر به دنیا آمدند. عده ای شکست خوردند و عده ای بردند! چند نفری خیلی پولدار شدند و عده ای بی پول. بعضی ها چیزهای تازه فهمیدند ولی بعضی های دیگر همچنان چیزی نمی فهمند. خیلی ها مریض شدند، خیلی ها غمگین شدند و خیلی ها شاد. آسمان هم همین بود یک روز آفتابی، یک روز ابری و بارانی، یک روز تمیز و یک روز پر شده از دود. اتفاقات می آیند و می روند و همه چیز همانطور گره خورده با روزمرگی و سردرگمی و آشفتگی! حتی شادی ها و خنده ها با روزمرگی گره خورده، با تکنولوژی و SMS و ترافیک! در این میان پسرکی شب از خواب بیدار می شود. دیروقت است.انگار آسمان هم از دست آدمها خسته شده. پسرک به طرف یخچال می رود. بطری آب را برمی دارد و جرعه ای آب می نوشد؛ سپس بر حسین(ع) سلام می دهد و به طرف رختخوابش باز می گردد. در آن هنگام فرشتگان سلام او را به آسمانها می برند و ستاره ها و کهکشانها و ماه و خورشید برای احترام به حسین(ع) سلام می دهند. و آن زمان است که آسمان و زمین، بویی از زندگی، امید و عشق را استشمام می کنند. دوباره روزها گذشت و اتفاقات آمدند و رفتند و ما باز هم به محرم رسیدیم. گویا هر چه در این دایره دنیا بچرخیم باز به محرم می رسیم. اول از آن شروع می کنیم و در پایان هم به او می رسیم. به حسین(ع)...

 

یـــا لـــیــتــنـــا کــنــــا مــعــکم فـــافـــوز فـــوزاً عــظــیــمـــاً

 

 

این الطالب بدم المقتول بکربلا ؟!

خدایا در ظهور منتقم خون حسین سلام الله علیهما تعجیل فرما

 

گروه اینترنتی انتظار یار

 

 




منتظر کوچولو ::: سه شنبه 84/12/2::: ساعت 12:51 صبح

پـــای درس عـــاشـــورا

 قسمت سوم

اگر این حادثه را دقیق در نظر بگیرید، شاید بشود گفت انسان مى ‏تواند در حرکت چند ماهه حضرت ابى عبداللَّه ‏علیه السّلام - از آن روزى که از مدینه خارج شد و به‏ طرف مکه آمد، تا آن روزى که در کربلا شربت گواراى شهادت نوشید - بیش از صد درس مهم بشمارد .نخواستم بگویم هزارها درس؛ مى ‏شود گفت هزارها درس هست . ممکن است هر اشاره آن بزرگوار، یک درس باشد؛ اما این که مى ‏گویم بیش از صد درس، یعنى اگر ما بخواهیم این کارها را مورد مداقّه قرار دهیم، از آن مى ‏شود صد عنوان و سرفصل به دست آورد که هر کدام براى یک امّت، براى یک تاریخ و یک کشور، براى تربیت خود و اداره جامعه و قرب به خدا، درس است.

به خاطر این است که حسین‏ بن ‏على اروحنافداه ‏و فدا اسمه ‏و ذکره، در دنیا مثل خورشیدى در میان مقدّسین عالم، این‏گونه مى ‏درخشد. انبیا و اولیا و ائّمه و شهدا و صالحین را در نظر بگیرید! اگر آنها مثل ماه و ستاره‏ گان باشند، این بزرگوار مثل خورشید مى ‏درخشد. واما، آن صد درسِ مورد اشاره به کنار ؛ یک درس اصلى در حرکت و قیام امام حسین علیه ‏السلام وجود دارد که من امروز سعى خواهم کرد آن را، به شما عرض کنم. همه آنها حاشیه است و این متن است.چرا قیام کرد؟ این درس است.

به امام حسین علیه ‏السلام مى‏ گفتند: شما در مدینه و مکه، محترّمید و در یمن، آن همه شیعه هست. به گوشه‏ اى بروید که با یزید کارى نداشته باشید، یزید هم با شما کارى نداشته باشد! این همه مرید، این همه شیعیان؛ زندگى کنید، عبادت و تبلیغ کنید! چرا قیام کردید؟ قضیه چیست؟

دوست دارند چنین بگویند که حضرت خواست حکومت فاسد یزید را کنار بزند و خود یک حکومت، تشکیل دهد. این هدفِ قیام ابى ‏عبداللَّه علیه ‏السّلام بود. این حرف، نیمه ‏درست است؛ نمى ‏گویم غلط است. اگر مقصود از این حرف، این است که آن بزرگوار براى تشکیل حکومت قیام کرد؛ به این نحو که اگر ببیند نمى ‏شود انسان به نتیجه برسد، بگوید نشد دیگر، برگردیم؛ این غلط است.

بله؛ کسى که به قصد حکومت، حرکت مى ‏کند، تا آن‏جا پیش مى ‏رود که ببیند این کار، شدنى است. تا دید احتمال شدنِ این کار، یا احتمال عقلایى وجود ندارد، وظیفه ‏اش این است که برگردد. اگر هدف، تشکیل حکومت است، تا آن‏جا جایز است انسان برود که بشود رفت. آن‏جا که نشود رفت، باید برگشت. اگر آن کسى که مى ‏گوید هدف حضرت از این قیام، تشکیل حکومت حَقّه علوى است، مرادش این است این درست نیست؛ براى این‏که مجموع حرکت امام، این را نشان نمى ‏دهد.

در نقطه مقابل، گفته مى ‏شود: نه آقا، حکومت چیست؛ حضرت مى ‏دانست که نمى‏ تواند حکومت تشکیل دهد؛ بلکه اصلاً آمد تا کشته و شهید شود! این حرف هم مدّتى بر سر زبانها خیلى شایع بود! بعضى با تعبیرات زیباى شاعرانه‏ اى هم این را بیان مى ‏کردند. حتّى من دیدم بعضى از علماى بزرگ ما هم این را فرموده‏ اند. این حرف که اصلاً حضرت، قیام کرد براى این‏که شهید شود، حرف جدیدى نبوده است .گفت: چون با ماندن نمى ‏شود کارى کرد، پس برویم با شهید شدن، کارى بکنیم!

این حرف را هم، ما در اسناد و مدارک اسلامى نداریم که برو خودت را به کام کشته شدن بینداز. ما چنین چیزى نداریم. شهادتى را که ما در شرع مقدّس مى‏ شناسیم و در روایات و آیات قرآن از آن نشان مى ‏بینیم، معنایش این است که انسان به دنبال هدف مقدّسى که واجب یا راجح است، برود و در آن راه، تن به کشتن هم بدهد. این، آن شهادتِ صحیح اسلامى است. اما این‏که آدم، اصلاً راه بیفتد براى این‏که «من بروم کشته شوم» یا یک تعبیر شاعرانه چنینى که «خون من پاى ظالم را بلغزاند و او را به زمین بزند»؛ اینها آن چیزى نیست که مربوط بدان حادثه به آن عظمت است. در این هم بخشى از حقیقت هست؛ اما هدفِ حضرت، این نیست.

پس به طور خلاصه، نه مى ‏توانیم بگوییم که حضرت قیام کرد براى تشکیل حکومت و هدفش تشکیل حکومت بود، و نه مى ‏توانیم بگوییم حضرت براى شهید شدن قیام کرد.

 

ادامه دارد...!!!

 

* از بیانات مقام معظم رهبرى در خطبه‏ هاى نماز جمعه (عاشوراى 1416)  ـ 19/ 03/ 74

 

یـــا لـــیــتــنـــا کــنــــا مــعــکم فـــافـــوز فـــوزاً عــظــیــمـــاً

 

 

این الطالب بدم المقتول بکربلا ؟!

خدایا در ظهور منتقم خون حسین سلام الله علیهما تعجیل فرما

 

گروه اینترنتی انتظار یار

 

 




منتظر کوچولو ::: سه شنبه 84/12/2::: ساعت 12:48 صبح

 پـــای درس عـــاشـــورا

 

 عاشورا یک حادثه تاریخىِ صرف نبود؛ عاشورا یک فرهنگ، یک جریان مستمر و یک سرمشق دائمى براى امت اسلام بود. حضرت ابا‏عبداللَّه علیه‏ السّلام با این حرکت - که در زمان خود داراى توجیه عقلانى و منطقى کاملاً روشنى بود - یک سرمشق را براى امت اسلامى نوشت و گذاشت. این سرمشق فقط شهید شدن هم نیست؛ یک چیزِ مرکب و پیچیده و بسیار عمیق است. سه عنصر در حرکت حضرت ابا‏عبداللَّه علیه‏ السّلام وجود دارد:

 عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه.

 عنصر منطق و عقل در این حرکت، در بیانات آن بزرگوار متجلى است؛ قبل از شروع این حرکت، از هنگام حضور در مدینه تا روز شهادت. جمله، جمله این بیانات نورانى، بیان کننده‏ یک منطق مستحکم است. خلاصه‏ این منطق هم این است که وقتى شرایط وجود داشت و متناسب بود، وظیفه مسلمان، «اقدام» است؛ این اقدام خطر داشته باشد در عالى ‏ترین مراحل، یا نداشته باشد. خطرِ بالاترین، آن است که انسان جان خود و عزیزان و نوامیس نزدیک خود - همسر، خواهر، فرزندان و دختران - را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد. اینها چیزهایى است که از بس تکرار شده، براى ما عادى شده، در حالى که هر یک از این کلمات، تکان‏ دهنده است. بنابراین، حتى اگر خطر در این حد هم وجود داشته باشد، وقتى شرایط براى اقدام متناسبِ با این خطر وجود دارد، انسان باید اقدام کند و دنیا نباید جلوى انسان را بگیرد؛ ملاحظه‏ کارى و محافظه‏ کارى نباید مانع انسان شود؛ لذت و راحت و عافیتِ جسمانى نباید مانع راهِ انسان شود؛ انسان باید حرکت کند. اگر حرکت نکرد، ارکان ایمان و اسلام او بر جا نیست. «انّ رسول ‏اللَّه (صلّى ‏اللَّه ‏علیه ‏وآله) قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه و لم یغیّر علیه بفعل و لاقول کان حقّا عـلـى ‏اللَّه ان یدخله مدخله»؛ منطق، این است. وقتى اساس دین در خطر است، اگر شما در مقابل این حادثه‏ فزیع، با قول و فعل وارد نشوید، حقِ على ‏اللَّه است که انسان بى مسؤولیت و بى‏ تعهد را با همان وضعیتى که آن طرف مقابل - آن مستکبر و آن ظالم - را با آن روبه ‏رو مى ‏کند، مواجه کند.

 حسین ‏بن ‏على علیه ‏السّلام در خلال بیانات گوناگون - در مکه و مدینه و در بخش‏هاى مختلف راه، و در وصیت به محمدبن‏ حنفیه این وظیفه را تبیین کرده و آن را بیان فرموده است. حسین‏ بن‏ على علیه ‏السلام عاقبتِ این کار را مى ‏دانست؛ نباید تصور کرد که حضرت براى رسیدن به قدرت - که البته هدف آن قدرت، مقدس است - چشمش را بست و براى آن قدرت حرکت کرد؛ نه، هیچ لزومى ندارد که یک نگاه روشنفکرانه ما را به این‏جا بکشاند. نخیر، عاقبت این راه هم بر حسب محاسبات دقیق براى امام حسین علیه‏ السّلام با روشن ‏بینى امامت قابل حدس و واضح بود؛ اما «مسأله» آن‏قدر اهمیت دارد که وقتى شخصى با نفاستِ جان حسین ‏بن‏ على علیه ‏السّلام در مقابل این مسأله قرار مى‏ گیرد، باید جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد؛ این براى مسلمان‏ها تا روز قیامت درس است و این درس عمل هم شده است و فقط این‏طور نبوده که درسى براى سرمشق دادن روى تخته‏ سیاه بنویسند، که بعد هم پاک بشود؛ نه، این با رنگ الهى در پیشانى تاریخ اسلام ثبت شد و ندا داد و پاسخ گرفت، تا امروز.

 در محرّم سال 42، امامِ بزرگوار ما از این منشاء استفاده کرد و آن حادثه‏ عظیم پانزده خرداد به وجود آمد. در محرّم سال 1357 هم امام عزیز ما باز از همین حادثه الهام گرفت و گفت: «خون بر شمشیر پیروز است» و آن حادثه‏ تاریخى بى ‏نظیر - یعنى انقلاب اسلامى - پدید آمد. این، مالِ زمان خود ماست؛ جلوى چشم خود ماست؛ ولى در طول تاریخ هم این پرچم براى ملت‏ها پرچمِ فتح و ظفر بوده است و در آینده هم باید همین‏طور باشد و همین‏طور خواهد بود. این بخشِ «منطق»، که عقلانى است و استدلال در آن هست. بنابراین، صرفِ یک نگاه عاطفى، حرکت امام حسین را تفسیر نمى‏ کند و بر تحلیل جوانب این مسأله قادر نیست.

عنصر دوم، حماسه است؛ یعنى این مجاهدتى که باید انجام بگیرد، باید با عزت اسلامى انجام بگیرد؛ چون «العزّةللَّه و لرسوله و للمؤمنین». مسلمان در راهِ همین حرکت و این مجاهدت هم، بایستى از عزت خود و اسلام حفاظت کند. در اوج مظلومیت، چهره را که نگاه مى ‏کنى، یک چهره حماسى و عزتمند است. اگر به مبارزات سیاسى، نظامىِ گوناگونِ تاریخ معاصر خودمان نگاه کنید، حتى آنهایى که تفنگ گرفته ‏اند و به جنگ رویاروى جسمى اقدام کرده ‏اند، مى ‏بینید که گاهى اوقات خودشان را ذلیل کردند! اما در منطق عاشورا، این مسأله وجود ندارد؛ همان جایى هم که حسین‏ بن ‏على علیه ‏السّلام یک شب را مهلت مى‏ گیرد، عزتمندانه مهلت مى‏ گیرد؛ همان جایى هم که مى ‏گوید: «هل من ناصرٍ» - استنصار مى‏ کند - از موضع عزت و اقتدار است؛ آن جایى که در بین راه مدینه تا کوفه با آدم‏هاى گوناگون برخورد مى‏ کند و با آنها حرف مى ‏زند و از بعضى از آنها یارى مى‏ گیرد، از موضع ضعف و ناتوانى نیست؛ این هم یک عنصر برجسته دیگر است. این عنصر در همه‏ مجاهداتى که رهروان عاشورایى در برنامه‏ خود مى ‏گنجانند، باید دیده شود. همه‏ اقدام‏هاى مجاهدت‏ آمیز - چه سیاسى، چه تبلیغى، چه آن‏جایى که جاى فداکارى جانى است - باید از موضع عزت باشد.

در روز عاشورا در مدرسه‏ فیضیه، چهره‏ امام را نگاه کنید: یک روحانى ‏اى که نه سرباز مسلح دارد و نه یک فشنگ در همه‏ موجودى خود دارد، آن‏چنان با عزت حرف مى زند که سنگینى عزت او، زانوى دشمن را خم مى ‏کند؛ این موضع عزت است. امام در همه احوال همین‏طور بود؛ تنها، بى ‏کس، بدون عِدّه و عُدّه، اما عزیز؛ این چهره‏ امام بزرگوار ما بود. خدا را شکر کنیم که ما در زمانى قرار گرفتیم که یک نمونه‏ عینى از آنچه را که بارها و سال‏ها گفته ‏ایم و خوانده ‏ایم و شنیده‏ ایم، جلوى چشم ما قرار داد و به چشم خودمان او را دیدیم؛ و او، امام بزرگوار ما بود.

عنصر سوم، عاطفه است؛ یعنى هم در خود حادثه و هم در ادامه و استمرار حادثه، عاطفه یک نقش تعیین ‏کننده ‏اى ایجاد کرده است، که باعث شد مرزى بین جریان عاشورایى و جریان شیعى با جریان‏هاى دیگر پیدا شود. حادثه‏ عاشورا، خشک و صرفاً استدلالى نیست، بلکه در آن عاطفه با عشق و محبت و ترحم و گریه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظیمى است؛ لذا ما را امر مى ‏کنند به گریستن، گریاندن و حادثه را تشریح کردن. زینب کبرى سلام ‏اللَّه ‏علیها در کوفه و شام منطقى حرف مى ‏زند، اما مرثیه مى ‏خواند؛ امام سجاد بر روى منبر شام، با آن عزت و صلابت بر فرق حکومت اموى مى ‏کوبد، اما مرثیه مى خواند.

این مرثیه ‏خوانى تا امروز ادامه دارد و باید تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه بشود. در فضاى عاطفى و در فضاى عشق و محبت است که مى ‏توان خیلى از حقایق را فهمید، که در خارج از این فضاها نمى ‏توان فهمید. این سه عنصر، سه عنصر اصلىِ تشکیل دهنده حرکت عاشورایى حسین‏ بن ‏على علیه السلام است که یک کتاب حرف است و گوشه ‏اى از مسائل عاشوراى حسینى است؛ اما همین یک گوشه براى ما درس‏هاى فراوانى دارد.

 

 * از ‏‏بیانات مقام معظم رهبری‏ در دیدار روحانیان و مبلغان در آستانه ماه محرم‏ 5/11/1384

 

یـــا لـــیــتــنـــا کــنــــا مــعــکم فـــافـــوز فـــوزاً عــظــیــمـــاً

 

 

این الطالب بدم المقتول بکربلا ؟!

خدایا در ظهور منتقم خون حسین سلام الله علیهما تعجیل فرما

 

گروه اینترنتی انتظار یار

 




منتظر کوچولو ::: دوشنبه 84/12/1::: ساعت 12:38 صبح

مـــلاقــــات بـــا

 امـــام زمــان عجل الله تعالی فرجه الشریف

ادعــــاهـــا و واقـعـیـت هـــا

قسمت پایانی

5 ـ دیدن یا دیده شدن، کدامیک ؟!

 یکی دیگر از نکاتی که در زمینه موضوع ملاقات با امام زمان(ع) باید به آن توجه داشت این است که دیدن امام زمان(عج) به خودی خود نمی تواند فضیلت باشد، بلکه آنچه فضیلت است رسیدن به قیام معرفت امام(ع) و بصیرت داشتن نسبت به جایگاه ایشان در عالم است.

 برای روشن تر شدن این مطلب، توجه شما را به سخنی از یبانات حضرت آیت الله جوادی آملی جلب می کنیم.

 ایشان در این زمینه می فرماید :

 در زمان پیامبر(ص) ــ که مقامش بالاتر از همه ائمه است ــ کم نبودند کسانی که وجود مبارک حضرت را می دیدند، اما خدای سبحان درباره آنها در قرآن فرمود : « و تراهم ینظرون إلیک و هم لا یبصرون.»1   آنها را می بینی که به تو نگاه می کنند ولی تو را نمی بینند.

 اهل نظرند ولی اهل بصیرت نیستند. اگر ما سعی کنیم وجود مبارک امام زمان(ع) ما را ببینند، هنر است. 

 در قرآن کریم آمده است: خدا که به کل شئ بصیر است، روز قیامت به یک عده نگاه نمی کند:« و لا یکلمهم الله و لا ینظر إلیهم یوم القیامة و لا یزکیهم.»2 آن نگاه تشریفی را نسبت به عده ای اعمال نمی کند. اگر ما واقعاً در مسیر صحیح حرکت کنیم، حضرت ما را می بیند، و دیدن و نظر تشریفی ایشان برای ما شرف است وگرنه دیدن فیزیکی خیلی کارساز نیست. همچنان که خیلی ها پیامبراکرم(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) را می دیدند، ولی بصیرت نداشتند. دیدن های تشریفی مهم است، نه نگاه صوری، البته گاهی همان نگاه صوری هم پدید می آید و انسان وجود حضرت را از نزدیک زیارت می کند و فیضی می برد و مشکل او هم به برکت حضرت از طرف ذات اقدس اله حل می شود. اما مهم همان دیدن از روی بصیرت است.3

 برای تکمیل این مطلب خوب است که اشاره ای داشته باشیم به پاسخ روحانی وارسته و پارسا مرحوم حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمدتقی بهلول(ره).4

ایشان در پاسخ به این پرسش که: « چه وقت می شود به حضور اقام امام زمان ارواحنا فداه مشرف شد ؟ » می فرماید :

 « با تقوا باشید؛ وقتی که بین شما و حضرت(ع) سنخیت باشد.»

سپس می فرماید : « دیدن امام زمان روحی فداه مهم نیست، مهم این است که او ما را ببیند، خیلی ها هم علی(ع) را دیدند اما دشمن او شدند. اگر کاری کردیم که نظر آنها را جلب کنیم، آن ارزش دارد.»5

 با امید به اینکه از این پس، همه ما با دقت و وسواس یبشتری از موضوع ملاقات و تشرفات صحبت کنیم و مردم ما نیز با حساسیت بیشتری با کتاب ها و نشریاتی که به طرح افراطی این موضوع می پردازند، برخورد کنند.انشاءالله .

 

 پی نوشتها:

 1ـ سوره اعراف آیه 198.

 2ـ سوره آل عمران،آیه77.   

 3ـ توصیه ها، پرسش ها و پاسخ ها در محضر آیت الله جوادی آملی، تدوین نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها،ج1،ص73.

 4ـ مقام معظم رهبری درباره شخصیت این مرد بزرگوار می فرماید:« نود سال از یک قرن عمر خود را به خدمت به مردم و عبادت خداوند گذرانید. زهد و وارستگی او، تحرک و تلاش بی وقفه پیکر نحیف او، ذهن روشن و فعال او، حافظه بی نظیر او، دهان همیشه صائم او، غذا و لباس و منش فقیرانه او، شجاعت و فصاحت و ویژگی های اخلاقی برجسته او، از این مؤمن صادق، انسانی استثنایی ساخته بود» افق حوزه(هفته نامه خبری حوزه های علمیه)، شماره41، 17 مرداد1382.

 5 ـ ملکوتی خاک نشین،عباس موسوی مطلق،

 

جهت سلامتی و تعجیل در فرج امام عصر ارواحنا فداه صلوات بفرستید...

 

گروه اینترنتی انتظار یار

 




منتظر کوچولو ::: دوشنبه 84/12/1::: ساعت 12:37 صبح

<   <<   21   22   23   24   25      >
 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 27


بازدید دیروز: 205


کل بازدید :58855
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
منتظر کوچولو
دعا کنین به حرفایی که می زنم بتونم عمل کنم یا علی!
 
 
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<