رهگشای انسانیت
رسول گرامی اسلام(ص) :
خیر دنیا و آخرت، با دانش است و شر دنیا و آخرت با نادانی است.
نهج الفصاحه،حدیث1482.
***
فصل اول: پــدران و نــیــاکــان(بطور خلاصه)
1. ابراهیم خلیل علیه السلام قسمت سوم
***
فرمانی از مقام مقدس الهی خطاب به ابراهیم صادر گردید که خانه کعبه را در سرزمین زمزم بنا کند. ابراهیم نزد پسر شد و فرمان حق را بدو ابلاغ کرد. پدر و پسر به کار بنایی مشغول شدند و ساختمان خانه خدا را آغاز کردند.
اسماعیل سنگ جمع می کرد و به دست پدر می داد و پدر پایه های کعبه را با دست خود بالا می برد، تا ساختمان خانه پایان یافت.
ابراهیم ندا در داد و مردم را برای زیارت کعبه و طواف آن دعوت کرد. ندایش در آن کوهستان بپیچید، دیری نپایید که کعبه زیارتگاه خلق گردید. در آن کوهستان خشک و سوزان، در سرزمین زمزم، ابراهیم کعبه را بنا کرد، سرزمینی که تابش آفتاب سوزان عربستان سنگ ها و ریگ هایش را گداخته بود و می گداخت و گاه به گاه سیل های کوهستانی اثری از حیات در آن باقی نمی گذارد.
سرزمین زمزم، حرم خدا گردید، همه کس و همه چیز در امان خدا قرار گرفتند. صید حرم و کندن گیاه حرم، حرام گردید.
اسماعیل خدمتگزار و کلیددار کعبه شد و این منصب در میان فرزندانش باقی ماند.
سرزمینی که خدایش از ازل، مقدس گردانیده بود، بدست ابراهیم ساخته شد و بنایی مقدس بپا گردید. بنّا و کارگرش پدر و پسری بودند که بهترین خلق در زمان خود بودند. این بنای مقدس، کعبه نامیده شد که طوافگاه خداپرستان بشود و چنان شد. دعوت برای زیارت خانه و طواف آن به وسیله ابراهیم صورت گرفت.
این دعوت هم چنان زنده است، همه کس را در هر زمان می خواند، آنکه بتواند، این دعوت را لبیک می گوید و از سعادت زیارت خانه خدا برخوردار می شود.
***
بار دگر، پدر و پسر مورد امتحان بزرگی از سوی مقام مقدس حق قرار گرفتند و خوب امتحان دادند. امتحانی که در تاریخ بشر بی سابقه بود و پس از آن هم نظیری نیافت. تنها یک بار در حیات بشر چنین حادثه ای رخ داد و بس.
ابراهیم به یکتا پسرش اسماعیل گفت : « پسرم در خواب به من فرمان رسیده که تو را قربانی کنم، نظر تو چیست؟»
جوان شایسته چنین پاسخ داد: « پدر، آنچه به تو امر شده اطاعت کن، ان شاءالله مرا شکیبا خواهی دید.»
این سخن چنان با آرامش و استحکام از دهان اسماعیل بیرون آمد که پدر پیر اطمینان حاصل کرد که پسر تسلیم است.
پدر پیر، پسر جوانش را بر پیشانی بر روی زمین خوابانید و تیغ تیز و برنده ای را در دست گرفت تا فرمان حق را اجرا نماید که بلافاصله خطاب الهی صادر شد و ابراهیم را از کشتن اسماعیل بازداشت. خطابی که قبولی امتحان شاگرد را نزد استاد بزرگ اعلام می داشت و همراه خطاب، جبرئیل نازل شد و فدا برای اسماعیل آورد.
خطاب چنین بود: «ابراهیم رؤیای تو صادقه بود و خواب تو صحیح.»1
فدا چه بود؟ قوچ بزرگی که ابراهیم آنرا در کنار خود بدید و آنرا بجای اسماعیل قربانی کرد.... از آن تاریخ قربانی کردن انسانها و پسران بدست پدران از سوی خدای مهربان، ممنوع گردید، بدعتی که بشر ایجاد کرده بود و این تحول بزرگ در جامعه بشریت و خدمت به انسانهای آینده بدست ابراهیم صورت گرفت و هزاران هزار انسان در طی قرنها از چنین مرگی رهایی یافتند.
اسماعیل یکی از خدمت گزاران بشر است و یادگارهای گرانبها از وی بجا مانده است، از آن جمله اهلی کردن اسب است که تا آن زمان هنوز این حیوان نجیب اهلی نشده بود. اسماعیل اسب را اهلی کرد و بر آن سوار شد.2 اسماعیل در گشت و گذاری که در صحراها و بیابانها داشت به گله ای از اسب برخورد و این حیوان نجیب را شایسته استفاده برای بشر دانست و بدین خدمت بزرگ موفق گردید.
ادامه دارد...
پی نوشت ها :
1. سوره مبارکه صافات، آیه105.
2.بحارالانوار،ج12،ص107، به نقل از شیخ صدوق، علل الشرائع.
تهیه شده در گروه اینترنتی انتظار یار
رهگشای انسانیت
رسول گرامی اسلام(ص) :
همانگاه که پروردگارم عزوجل مرا به معراج برد، مردمانی را دیدم که ناخنهایی از مس داشتند و روی و سینه خویش را می خراشیدند. گفتم:« یا جبرئیل! اینان کیانند؟»
گفت:« اینان همانانند که گوشت مردم را می خورند و از آبرویشان سخن می گویند.»
نهج الفصاحه،حدیث2284.
***
فصل اول: پــدران و نــیــاکــان(بطور خلاصه)
1. ابراهیم خلیل علیه السلام قسمت دوم
ابراهیم برای راهنمایی بابلیان به بابل رفت تا آنان را از بت پرستی برهاند. در آنجا با ستیزه و لجاج رو به رو شد.
بدبختی بزرگ بشر تعصب اوست. تعصب است که بشر بینا و شنوا را کور و کر می سازد! چشم دارد ولی نمی بیند، گوش دارد ولی نمی شنود، فهم دارد ولی نمی خواهد بفهمد! بلکه فهم خود را می کوبد!
تعصب، گونه ای است از بیماری روحی، اگر این بیماری در بشر نبود، بشر یک جا و یک دین، حقیقت بین شده بود، اختلاف مذهبی رخ نمی داد. جنگ ها و کشتارهای مذهبی در کار نبود و جامعه بشریت یگانه بود... .
بابلیان سخنان ابراهیم را می شنیدند ولی نخواستند باور کنند. می دانستند چه می گوید ولی از این دانسته بهره نمی گرفتند. نَمرود پادشاه بابل که خود را معبود و بت قرار داده و نام خدا را بر خود نهاده بود از ابراهیم پرسید:«خدای تو کیست؟»
ابراهیم پاسخ داد:« خدای من کسی است که زنده می کند و می میراند.»
نمرود گفت:« من هم زنده می کنم و می میرانم.»
ابراهیم گفت:« همانا خداوند من خورشید را از مشرق طالع ساخته اگر تو می توانی آن را از مغرب برآور.»1
نمرود خاموش شد و دم نزد، ولی به ستیزه ادامه داد.
***
ابراهیم بت پرستان را چنین راهنمایی می کرد:
... پرستش بت غلط است، کسی را باید پرستید که خودتان را ساخته است و هستی را به شما بخشیده. کسی را بپرستید که آسمان ها و زمین را آفریده، خورشید و ماه و ستارگان را آفریده، جهان و جهانیان را پدید آورده است.
وقتی ابراهیم به بتکده ای قدم نهاد و آن را خلوت یافت، فرصت را مغتنم شمرد و شکستن بتهای کوچک را آغاز کرد و همگی را شکست و تبر را بر گردن بت بزرگ نهاد.2
بابلیان که خدایان خود را چنان دیدند، به جستجوی بت شکن پرداختند و سرانجام ابراهیم را شناختند و دستگیر کرده، به بازجویی کشیدند!
از او پرسیدند:«چه کسی این جنایات را مرتکب شده است؟!»
ابراهیم گفت:« چرا از من می پرسید؟ از خود بت بپرسید، آنها اگر قادر بر سخن باشند خواهند گفت که این کار را که کرده، بلکه بت بزرگ این کار را کرده تا قدرت خود را بنمایاند.»3
در برابر این منطق قوی ابراهیم، دادگاه فرمایشی واماند و ندانست که چه کند، ولی تعصب نگذاشت سخن حق این مرد بزرگ را بپذیرند.
رهنمودهای ابراهیم سودی نبخشید، بابلیان هم چنان به بتهای خود عشق می ورزیدند و در جهل و نادانی لجاجت می کردند! لجاجت یکی از بدبختی های بشر است.
سرانجام دادگاه ابراهیم را به سخت ترین مجازات محکوم کرد: در آتش انداختن و سوختن و خاکسترش ساختن!4 بیابانی از آتش برافروختند که از همه جای آن آتش زبانه می کشید، شدت حرارات آتش به اندازه ای بود که کسی نمی توانست بدان نزدیک شود! ... از منجنیق استفاده کردند، ... ابراهیم را در منجنیق گذاردند و به سوی آتش پرتاب کردند.
بلافاصله فرمانی عظیم از سوی فرستنده ابراهیم خطاب به آتش صادر شد:« ای آتش بر ابراهیم سرد و سلامت شو.»5
به یکدم، دریای گدازان آتش، گلزار و گلستان گردید و ابراهیم در آن بیاسایید.
... هنگامی که ابراهیم را برای پرتاب در منجنیق نشاندند، جبرئیل بر حضرت نازل شد و عرض کرد:« نیازی دارید و فرمایشی هست؟»
پاسخ شنید:« با تو کاری ندارم.»
عرض کرد:« برای خدا پیامی داری تا برسانم؟» پاسخ شنید: « خدای من، حال مرا بهتر از من می داند.»
این است مقام رضا و تسلیم در برابر حق که ابراهیم بدان رسید.
ادامه دارد...
پی نوشت :
1. بقره آیه 258. 2. انبیاء آیه 58. 3. همان، آیات 61 ـ 62. 4 و 5. همان، آیات 68 ـ 69.
تهیه شده در گروه اینترنتی انتظار یار
رسول گرامی اسلام(ص) :
میخواهی به تو صفاتی بیاموزم که خداوند با آنها تو را سود می رساند؟!
دانش بیاموز، زیرا دانش، دوست مؤمن است،بردباری وزیر دانش، خرد راهنمای دانش، عمل، قیم آن، مدارا پدر آن، نرم خویی برادر آن و شکیبایی فرمانده سپاه دانش است.
نهج الفصاحه،حدیث465.
***
لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة*
ای مسلمانان، برای شما، رسول خدا، الگویی نیکو و برجسته است.
شخصیت نبی مکرم اسلام و سیره نورانی و سراسر درس آن بزرگوار، از سوی خداوند تبارک و تعالی، فراراه بشریت قرار گرفت تا لطف و عنایت و هدایت خداوند بر انسانها تمام شود و نگاه و دل و جهت آنها، به این سوی دوخته شده و به اخلاق و عمل آن بزرگوار تأسی جویند.
شخصیتی که به عصمت، طهارت یافته و با عبودیت کامل، الهی شده و با کردار و خُلق عظیم و پسندیده، ستایش حق تعالی را کسب کرده است، به توصیفِ بشر درنیاید و هر آنچه به گفته و نوشته آید، از نقصان و کاستی به دور نیست.
اگرچه شخصیت و سیره رسول الله، نایافتنی و وصف ناشدنی است، اما از آن جهت که در لباس انسانی و در همین طبیعت انسانی و نیز جغرافیای زندگی زیسته اند و با دردها و مصیبتها و سختیها از یک سو و شادابی ها و امیدها و پیروزیها از دیگرسو، رو به رو بوده و با آنها گذران زندگی کرده اند، هر اشاره و حرکت و خواست و جهت گیری و سخن و رفتار آن حضرت برای درس گرفتن و تبعیت کردن و نسخه برداریِ عاقلان و عاشقان و عابدان و سعادت خواهان لازم و کافی است. چنانچه هرکس و هر جامعه ای که به این عروة الوثقی دست گرفت، نجات یافت.
***
فصل اول: پــدران و نــیــاکــان(بطور خلاصه)
1. ابراهیم خلیل علیه السلام
حضرت ابراهیم(ع) نیای بزرگ پیغمبر خاتم(ص) است.
ابراهیم در حدود سه هزار سال پیش از پیغمبر می زیسته و تقریباً صد پشت با حضرتش فاصله دارد.
ابراهیم نخستین کسی است که پس از طوفان نوح دعوت به توحید و یگانه پرستی را در جهان اغاز کرد و به هدایت بت پرستان پرداخت و بت شکن لقب یافت. او در این راه رنجها برد و کوششها کرد تا جهان را بدرود گفت.
از کودکی به راهنمایی فطرتش دانسته بود که آورنده اش از نیستی به هستی، خودش نیست و دگران هم مانند خود او هستند
دانسته بود که آورنده همگان، دگری است و در پی شناخت او شد.
شبی از شبهای دوران کودکی چشمش به ستاره ای افتاد و در آن نگریست و دانست که ستاره هم موجودی است ولی نه مانند خودش! ستاره، درخشندگی دارد، تابش دارد؛ پس از موجودات جهان برتر است.
با خود گفت:« آفریدگار من بایستی این ستاره باشد.»
هنگامی که غروب ستاره را دید با خود گفت:« این آفریدگار من نیست، چون من هستم و او نیست شد، آنچه که نیست و فانی شود خدا نیست.»1
پس چشمش به ماه افتاد که درخشش بیشتری داشت، گفت:« بایستی آفریدگار من، این باشد.»
غروب ماه این اندیشه را از مغز وی بیرون کرد و از آفریدگار خود هدایت طلبید.2 تاریکی شب به کنار رفت، آفتاب عرصه گیتی را روشن ساخت و جهان را از تاریکی بیرون آورد و نادیده ها را دیده کرد.
نیروی بی حساب خورشید در برابر چشم کودک اندیشمند جلوه گر گردید. با خود گفت :« این است آفریدگار من، این بزرگتر است.» ... غروب خورشید این اندیشه را نیز باطل ساخت،3 با خود گفت : « موجودی که نتواند نگهدار خود باشد، به دیگری محتاج است، چون هستیِ او از خودش نخواهد بود. آفریدگار کسی است که نیاز ندارد، موجود بی نیاز، جاودان و همیشه هست، ازلی است و ابدی، آغاز و انجام نخواهد داشت.»
سیر فکری ابراهیم و تکامل معنوی و علمی او چنین بود. این یکی از مصادیق علم لدنی است؛ علمی که بدون استاد نصیب شود. وقتی دانست که خورشید بدان بزرگی که ساخته دست بشر نیست، آن هم خورشیدی که به بشر حیات می بخشد، آفریدگار بشر نباشد، پس بتی که ساخته دست بشر است و حیات ندارد و حیات بخش نیست آفریدگار بشر نخواهد بود. این جاست که ابراهیم در برابر بت قیام کرد.
ابراهیم در سرزمین خوزستان بدین جهان قدم گذارد و پس از تکامل روحی و جسمی به مقام پیامبری حضرت حق رسید. سپس بالاتر رفت و خلیل الله شد.
ادامه دارد...
پی نوشت :
* سوره مبارکه احزاب، آیه 21.
1. سوره مبارکه انعام آیه 76.
2. همان، آیه 77.
3. همان، آیه 78.
تهیه شده در گروه اینترنتی انتظار یار