اعتراض جاودانه
مظلومیت آنچنان بر وجود تو سایه افکنده است که یادت بی اراده و ناگریز، آتش بر خرمن وجود می افکند و خاطره ات بغض را در گلو می شکند.
با ولادتت اگرچه جهان معنا می گرفت، هدف در غایت آفرینش تحقق یافت و فضیلت جامه تجسم پوشید.
با ولادتت اگرچه راز سر به مهر پاکی و عصمت گشوده گشت و چشم جهانِ زنان از ظلمت فقدان اسوه و الگو، به نور خیره کننده وجود نمونه و بی همتای تو روشنی یافت.
با ولادتت، اگرچه پارسایی تولد یافت، نجابت جوانه زد، عشق شکوفه کرد، فداکاری جان گرفت، مادری و زن بودن افتخار شد و رایحه ایثار در جهان پیچید.
و وفاتت اگرچه وفات این همه بود و بی تردید رحلت نور، لیکن آن مظلومیت هیجده ساله که برتو گذشت، وفات و تولد را بر ما یکسان کرد. یاد تو با هر بهانه ای ـ وفات یا ولادت ـ بغض را در گلویمان می شکند و جگرمان را آتش می زند.
چرا پیامبر در تولد حسین گریست و آب دیده اش را با مهر متبرک لبانش بر گلوی حسین جاودانه کرد؟ مگر تولد حسین کمتر از ولادت قرآن بود؟ و حتی مگر با نزول قرآن، بر بام نیزه رفتنش بر پیامبر پوشیده بود؟
چرا پیامبر با ولادت قرآن اشکی نیفشاند و در تولد حسین گریست؟
چه رازی بود در ولادت حسین(ع)؟
چرا مولای عاشقان(ع)در ولادت باب الحوائج بر دست و بازوانش بوسه زد و گریست؟
اسراری اینگونه است آنچه در ولادت تو نیز ما را می گریاند. در آن خانه کوچک، رازی به وسعت تاریخ نهفته است. چنان مظلومیت بر آن خانه کوچک، سایه گسترده و چنان جراحتی بر آن قلب آفرینش فرود آمده و چنان زخمی بر آن جگر تاریخ نشسته است که هیچ حادثه ای نمی تواند دلهای شیعیان، طواف کنندگان آن حرم خداوند را مسرور کند.
آری، آن مظلومیت نیلی که بر چهره تو نشسته بود، نمی گذارد که لبخند بر چهره نه تشیع و نه اسلام که حتی انسانیت پس از تو بنشیند.
بهرحال آن در، بر آن پهلو، شکسته است، چه تفاوت دارد که در وفاتت این خاطره عرش سوز و جگر خراش را تداعی کنیم یا در ولادتت؟
مهم این است که تو مظلوم بزرگترین جنایت تاریخ واقع گشته ای. مهم این است که صبر لایتناهی خدا در جانکاه ترین حادثه آفرینش در تو به تجلی نشسته است.
مسأله، اشکهای علی است و لرزش گونه های علی به هنگام شسشتوی پیکر مطهر تو.
مهم، گریه های دادخواه و اشکهای ظلم برانداز توست و سر بر دیوار نهادن علی و زار زدن علی.
آنچه جانسوز است صبر توست در مصائب علی و صبر علی است در مصائب تو.
و از همه مهمتر تشییع شبانه و مظلومانه پیکر توست.
چه کردند با تو که این تازیانه اعتراض جاودانه را ـ المخفیة قبرها ـ بر پشت تاریخ روا دانستی.
چه ظلمها بر تو رفته بود چه حقها از تو تضییع گردیده بود که این اعتراض افشاگرانه را بر پیشانی تاریخ حک کردی؟ و دشمن را بر کرسی رسوایی جاودانه نشاندی؟
و این چگونه اعتراضی بود که خداوند نیز به حمایت از آن برخاست.
همان علی که مأمور به سکوت بود، همان علی که شمشیر را علیرغم کارسازی و برندگی در نیام پسندیده بود، همان علی که سخت ترین جنایات تاریخ را تاب آورده و دم برنیاورده بود چه شد که در حمایت از این اعتراض شکوهمند تو، بر بالای بقیع ایستاد، شمشیر از نیام کشید و دشمن را تهدید به جاری کردن سیل خون بر زمین کرد؟
باری این اعتراض تو در تشییع شبانه ات و در مخفی کردن قبرت اگرچه تاریخ را از تحریف مصون می داشت و اگرچه فریاد تظلم تو را جهانیان تا ابد طراوت می بخشید، اما سنگین ترین غم شیعیان تو گشت و عظیم ترین درد اسلام و بزرگترین اندوه انسانیت.
آنکه عزیزترین کسش را، پدرش را، فرزندش را، برادرش را، در جامه شهادت به خدا تقدیم می کند، دلخوش است به اینکه هر از گاه در کنار قبر او می نشیند و به تیشه اشک راه بسته دل می گشاید.
ولی آن کس که قبری برای عزیزش نمی شناسد چطور؟ او بغضش را با خود به کجا می تواند ببرد؟
کجا می تواند عقده دل بگشاید.
این است مظلومیت تو و به تبع مظلومیت شیعیان تو.
کجا گریه کنند عاشقان تو بر مصائب تو؟ کجا اشک بریزند دلدادگان تو بر مظلومیت تو؟
و کجا ضجه بزنند فرزندان تو در فقدان تو؟
این است مظلومیت تو و به تبع شیعیان تو.
و این است که:
یاد تو به هر بهانه ای ــ وفات یا ولادت ــ بغض را در گلویمان می شکند و جگرمان را آتش می زند.
تهیه شده در گروه اینترنتی انتظار یار