سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند ـ تبارک و تعالی ـ به دانیال وحی کرد :«دشمن ترین بندگانم نزد من، نادانی است که حقّ عالمان را سَبُک می شمارد و از پیروی آنان، تن می زند» . [امام سجّاد علیه السلام]

گروه اینترنتی انتظار یار

 پـــای درس عـــاشـــورا

 قسمت پنجم

پیغمبر اکرم و هر پیغمبرى وقتى که مى ‏آید، یک مجموعه احکام مى ‏آورد. این احکامى را که پیغمبر مى ‏آورد، بعضى فردى است و براى این است که انسان خودش را اصلاح کند. بعضى اجتماعى است و براى این است که دنیاى بشر را آباد و اداره کند و اجتماعات بشر را به پا بدارد. مجموعه احکامى است که به آن نظام اسلامى مى ‏گویند.

خوب؛ اسلام بر قلب مقدّسِ پیغمبر اکرم نازل شد؛ نماز را آورد، روزه، زکات، انفاقات، حج، احکام خانواده، ارتباطات شخصى، جهاد فى‏ سبیل ‏اللَّه، تشکیل حکومت، اقتصاد اسلامى، روابط حاکم و مردم و وظایف مردم در مقابل حکومت را آورد. اسلام، همه این مجموعه را بر بشریّت عرضه کرد؛ همه را هم پیغمبر اکرم بیان فرمود.

«ما من شى‏ء یقربکم من الجنّة و یباعدکم من النّار الّا و قد نهیتکم عند و امرتکم به»1؛ پیغمبر اکرم صلى ‏اللَّه علیه ‏و آله، همه آن چیزهایى را که مى ‏تواند انسان و یک جامعه انسانى را به سعادت برساند، بیان فرمود. نه فقط بیان، بلکه آنها را عمل و پیاده کرد. خوب؛ در زمان پیغمبر، حکومت اسلامى و جامعه اسلامى تشکیل شد، اقتصاد اسلامى پیاده شد، جهاد اسلامى برپا و زکات اسلامى گرفته شد؛ یک کشور و یک نظام اسلامى شد. مهندس این نظام و راهبر این قطار در این خط، نبى ‏اکرم و آن کسى است که به جاى او مى ‏نشیند.

خط هم روشن و مشخّص است. باید جامعه اسلامى و فرد اسلامى از این خط، بر روى این خط و در این جهت و از این راه حرکت کند؛ که اگر چنین حرکتى هم انجام گیرد، آن وقت انسانها به کمال مى ‏رسند؛ انسانها صالح و فرشته‏ گون مى ‏شوند، ظلم در میان مردم از بین مى ‏رود؛ بدى، فساد، اختلاف، فقر و جهل از بین مى ‏رود. بشر به خوشبختى کامل مى ‏رسد و بنده کامل خدا مى ‏شود.

اسلام این نظام را به وسیله نبى ‏اکرم آورد و در جامعه آن روز بشر پیاده کرد. در کجا؟ در گوشه ‏اى که اسمش مدینه بود و بعد هم به مکه و چند شهر دیگر توسعه داد.

سؤالى در این‏جا باقى مى ‏ماند و آن این‏که: اگر این قطارى را که پیغمبر اکرم برروى این خط به راه انداخته است، دستى، یا حادثه‏ اى آمد و آن را از خط خارج کرد، تکلیف چیست؟ اگر جامعه اسلامى منحرف شد؛ اگر این انحراف به جایى رسید که خوف انحرافِ کلّ اسلام و معارف اسلام بود، تکلیف چیست؟

دو نوع انحراف داریم. یک وقت مردم فاسد مى ‏شوند - خیلى وقتها چنین چیزى پیش مى ‏آید - اما احکام اسلامى از بین نمى ‏رود؛ لیکن یک وقت مردم که فاسد مى ‏شوند، حکومتها هم فاسد مى ‏شوند، علما و گویندگان دین هم فاسد مى ‏شوند! از آدمهاى فاسد، اصلاً دین صحیح صادر نمى ‏شود. قرآن و حقایق را تحریف مى‏ کنند؛ خوبها را بد، بدها را خوب، منکر را معروف و معروف را منکر مى ‏کنند! خطّى را که اسلام - مثلاً - به این سمت کشیده است، صدوهشتاد درجه به سمت دیگر عوض مى‏ کنند! اگر جامعه و نظام اسلامى به چنین چیزى دچار شد، تکلیف چیست؟

البته پیغمبر فرموده بود که تکلیف چیست؛ قرآن هم فرموده است: «من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتى اللَّه بقوم یحبّهم و یحبّونه»2 تا آخر - و آیات زیاد و روایات فراوان دیگر و همین روایتى که از قول امام حسین برایتان نقل مى ‏کنم.

امام حسین علیه‏ السلام، این روایت پیغمبر3 را براى مردم خواند. پیغمبر فرموده بود؛ اما آیا پیغمبر مى ‏توانست به این حکم الهى عمل کند؟ نه؛ چون این حکم الهى وقتى قابل عمل است که جامعه منحرف شده باشد. اگر جامعه، منحرف شد، باید کارى کرد. خدا حکمى در این‏جا دارد. در جوامعى که انحراف به حدّى پیش مى‏ آید که خطر انحراف اصل اسلام است، خدا تکلیفى دارد. خدا انسان را در هیچ قضیه ‏اى بى ‏تکلیف نمى ‏گذارد.

پیغمبر، این تکلیف را فرموده است - قرآن و حدیث گفته ‏اند - اما پیغمبر که نمى ‏تواند به این تکلیف عمل کند.

چرا نمى‏ تواند؟ چون این تکلیف را آن وقتى مى ‏شود عمل کرد که جامعه، منحرف شده باشد. جامعه در زمان پیغمبر و زمان امیرالمؤمنین که، به آن شکل منحرف نشده است. در زمان امام حسن که معاویه در رأس حکومت است، اگرچه خیلى از نشانه ‏هاى آن انحراف، پدید آمده است، اما هنوز به آن حدّى نرسیده است که خوف تبدیل کلّى اسلام وجود داشته باشد.

شاید بشود گفت در برهه ‏اى از زمان، چنین وضعیتى هم پیش آمد؛ اما در آن وقت، فرصتى نبود که این کار انجام گیرد - موقعیت مناسبى نبود - این حکمى که جزو مجموعه احکام اسلامى است، اهمیّتش از خود حکومت کمتر نیست؛ چون حکومت، یعنى اداره جامعه. اگر جامعه بتدریج از خط، خارج و خراب و فاسد شد و حکم خدا تبدیل شد؛ اگر ما آن حکم تغییر وضع و تجدید حیات - یا به تعبیر امروزِ انقلاب، اگر آن حکم انقلاب - را نداشته باشیم، این حکومت به چه دردى مى ‏خورد؟

پس اهمیت آن حکمى که مربوط به برگرداندن جامعه منحرف به خطّ اصلى است، از اهمیت خود حکمِ حکومت کمتر نیست. شاید بشود گفت که اهمیتش از جهاد با کفّار بیشتر است. شاید بشود گفت اهمیتش از امر به معروف و نهى از منکر معمولى در یک جامعه اسلامى بیشتر است. حتّى شاید بشود گفت اهمیت این حکم از عبادات بزرگ الهى و از حج بیشتر است. چرا؟ به خاطر این‏که در حقیقت این حکم، تضمین کننده زنده شدن اسلام است؛ بعد از آن که مُشرف به مردن است، یا مرده و از بین رفته است.

خوب؛ چه‏ کسى باید این حکم را انجام دهد؟ چه کسى باید این تکلیف را به جا بیاورد؟

یکى از جانشینان پیغمبر، وقتى در زمانى واقع شود که آن انحراف، به وجود آمده است. البته به شرط این‏که موقعیت مناسب باشد؛ چون خداى متعال، به چیزى که فایده ندارد تکلیف نکرده است. اگر موقعیت مناسب نباشد، هرکارى بکنند، فایده ‏اى ندارد و اثر نمى ‏بخشد. باید موقعیت مناسب باشد.

البته موقعیت مناسب بودن هم معناى دیگرى دارد؛ نه این‏که بگوییم چون خطر دارد، پس موقعیت مناسب نیست؛ مراد این نیست. باید موقعیت مناسب باشد؛ یعنى انسان بداند این کار را که کرد، نتیجه‏ اى بر آن مترتّب مى ‏شود؛ یعنى ابلاغ پیام به مردم خواهد شد، مردم خواهند فهمید و در اشتباه نخواهند ماند. این، آن تکلیفى است که باید یک نفر انجام مى ‏داد.

در زمان امام حسین علیه ‏السّلام، هم آن انحراف به وجود آمده، هم آن فرصت پیدا شده است. پس امام حسین باید قیام کند؛ زیرا انحراف پیدا شده است. براى این‏که بعد از معاویه کسى به حکومت رسیده است که حتّى ظواهر اسلام را هم رعایت نمى‏ کند! شُرب خَمر و کارهاى خلاف مى ‏کند. تعرّضات و فسادهاى جنسى را واضح انجام مى ‏دهد. علیه قرآن حرف مى ‏زند. علناً شعر برخلاف قرآن و بر رّد دین مى ‏گوید و علناً مخالف با اسلام است! منتها چون اسمش رئیس مسلمانهاست، نمى‏ خواهد اسم اسلام را براندازد. او عامل به اسلام، علاقه ‏مند و دلسوز به اسلام نیست؛ بلکه با عمل خود، مثل چشمه ‏اى که از آن مرتب آب گندیده تراوش مى ‏کند و بیرون مى ‏ریزد و همه دامنه را پر مى ‏کند، از وجود او آب گندیده مى ‏ریزد و همه جامعه‏ اسلامى را پر خواهد کرد! حاکم فاسد، این گونه است دیگر؛ چون حاکم، در رأس قلّه است و آنچه از او تراوش کند، در همان‏جا نمى ‏ماند - برخلاف مردم عادّى - بلکه مى ‏ریزد و همه قلّه را فرا مى‏ گیرد!

مردم عادّى، هرکدام جاى خودشان را دارند. البته هر کس که بالاتر است؛ هر کس که موقعیت بالاترى در جامعه دارد، فساد و ضررش بیشتر است. فساد آدمهاى عادّى، ممکن است براى خودشان، یا براى عدّه‏ اى دور و برشان باشد؛ اما آن کسى که در رأس قرار گرفته است، اگر فاسد شد، فساد او مى ‏ریزد و همه فضا را پر مى‏کند؛ همچنان‏که اگر صالح شد، صلاح او مى ‏ریزد و همه دامنه را فرا مى ‏گیرد.

چنین کسى با آن فساد، بعد از معاویه، خلیفه مسلمین شده است! خلیفه پیغمبر! از این انحراف بالاتر؟! زمینه هم آماده است. زمینه آماده است، یعنى چه؟ یعنى خطر نیست. چرا؛ خطر که هست. مگر ممکن است کسى که در رأس قدرت است، در مقابل انسانهاى معارض، براى آنها خطر نیافریند؟  شما مى خواهى او را از تخت قدرت پایین بکشى و او بنشیند تماشا کند! بدیهى است که او هم به شما ضربه مى ‏زند. پس خطر هست.

این که مى گوییم موقعیت مناسب است، یعنى فضاى جامعه اسلامى، طورى است که ممکن است پیام امام حسین به گوش انسانها در همان زمان و در طول تاریخ برسد. اگر در زمان معاویه، امام حسین مى ‏خواست قیام کند، پیام او دفن مى ‏شد. این به خاطر وضع حکومت در زمان معاویه است. سیاستها به گونه ‏اى بود که مردم نمى ‏توانستند حقّانیت سخن حق را بشنوند. لذا همین بزرگوار، ده سال در زمان خلافت معاویه، امام بود، ولى چیزى نگفت؛ کارى، اقدامى و قیامى نکرد؛ چون موقعیت آن‏جا مناسب نبود.

قبلش هم امام حسن علیه ‏السّلام بود. ایشان هم قیام نکرد؛ چون موقعیت مناسب نبود. نه این‏که امام حسین و امام حسن، اهل این کار نبودند. امام حسن و امام حسین، فرقى ندارند. امام حسین و امام سجّاد، فرقى ندارند. امام حسین و امام على ‏النقّى و امام حسن عسکرى علیهم‏ السّلام فرقى ندارند. البته وقتى که این بزرگوار، این مجاهدت را کرده است، مقامش بالاتر از کسانى است که نکردند؛ اما اینها از لحاظ مقام امامت یکسانند. براى هریک از آن بزرگواران هم که پیش مى‏ آمد، همین کار را مى ‏کردند و به همین مقام مى ‏رسیدند.

خوب؛ امام حسین هم در مقابل چنین انحرافى قرار گرفته است. پس باید آن تکلیف را انجام دهد. موقعیت هم مناسب است؛ پس دیگر عذرى وجود ندارد. لذا عبداللَّه‏ بن‏ جعفر و محمدبن‏ حنفیه و عبداللَّه‏ بن عباس - اینها که عامى نبودند، همه دین ‏شناس، آدمهاى عارف، عالم و چیزفهم بودند - وقتى به حضرت مى ‏گفتند که «آقا! خطر دارد، نروید» مى ‏خواستند بگویند وقتى خطرى در سرراه تکلیف است، تکلیف، برداشته است. آنها نمى ‏فهمیدند که این تکلیف، تکلیفى نیست که با خطر برداشته شود.

این تکلیف، همیشه خطر دارد. آیا ممکن است انسان، علیه قدرتى آن‏چنان مقتدر - به حسب ظاهر - قیام کند و خطر نداشته باشد؟! مگر چنین چیزى مى ‏شود؟! این تکلیف، همیشه خطر دارد. همان تکلیفى که امام بزگوار انجام داد. به امام هم مى ‏گفتند «آقا! شما که با شاه درافتاده ‏اید، خطر دارد.» امام نمى ‏دانست خطر دارد؟! امام نمى ‏دانست که دستگاه امنیتى رژیم پهلوى، انسان را مى ‏گیرد، مى ‏کشد، شکنجه مى ‏کند، دوستان انسان را مى ‏کشد و تبعید مى ‏کند؟! امام اینها را نمى ‏دانست؟!

کارى که در زمان امام حسین انجام گرفت، نسخه کوچکش هم در زمان امام ما انجام گرفت؛ منتها آن‏جا به نتیجه شهادت رسید، این‏جا به نتیجه حکومت . این همان است؛ فرقى نمى ‏کند. هدف امام حسین با هدف امام بزرگوار ما یکى بود. این مطلب، اساس معارف حسین است. معارف حسینى، بخش عظیمى از معارف شیعه است. این پایه مهمى است و خود یکى از پایه‏ هاى اسلام است.

پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعه اسلامى به خطّ صحیح. چه زمانى؟ آن وقتى که راه، عوضى شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خیانتِ کسانى، مسلمین را منحرف کرده و زمینه و شرایط هم آماده است.

البته دوران تاریخ، اوقات مختلفى است. گاهى شرایط آماده است و گاهى آماده نیست. زمان امام حسین آماده بود، زمان ما هم آماده بود. امام همان کار را کرد. هدف یکى بود. منتها وقتى انسان به دنبال این هدف راه مى ‏افتد و مى ‏خواهد علیه حکومت و مرکز باطل قیام کند، براى این‏که اسلام و جامعه و نظام اسلامى را به مرکز صحیح خود برگرداند، یک وقت است که وقتى قیام کرد، به حکومت مى ‏رسد؛ این یک شکل آن است - در زمان ما بحمداللَّه این‏طور شد - یک وقت است که این قیام، به حکومت نمى ‏رسد؛ به شهادت مى ‏رسد.

آیا در این صورت، واجب نیست؟ چرا؛ به شهادت هم برسد واجب است. آیا در این صورتى که به شهادت برسد، دیگر قیام فایده ‏اى ندارد؟ چرا؛ هیچ فرقى نمى‏ کند. این قیام و این حرکت، در هر دو صورت فایده دارد - چه به شهادت برسد، چه به حکومت - منتها هرکدام، یک نوع فایده دارد. باید انجام داد؛ باید حرکت کرد.

این، آن کارى بود که امام حسین انجام داد. منتها امام حسین آن کسى بود که براى اوّلین بار این حرکت را انجام داد. قبل از او انجام نشده بود؛ چون قبل از او - در زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین - چنین زمینه و انحرافى به وجود نیامده بود، یا اگر هم در مواردى انحرافى بود، زمینه مناسب و مقتضى نبود. زمان امام حسین، هر دو وجود داشت. در باب نهضت امام حسین، این اصلِ قضیه است.

 

ادامه دارد...!!!

 

  پی نوشت ها :

   * از بیانات مقام معظم رهبرى در خطبه‏ هاى نماز جمعه (عاشوراى 1416)  ـ 19/ 03/ 74

   1) بحارالانوار: ج 2، ص 170.

   2) مائده: 54

   3) مقصود این روایت است:«ایهاالنّاس ان رسول اللَّه(ص) قال من رأى سلطاناً جائراًمستحلاً لحرام اللَّه، ناکثاً لعهداللَّه...»الخ.

 

 

یـــا لـــیــتــنـــا کــنــــا مــعــکم فـــافـــوز فـــوزاً عــظــیــمـــاً

 

 

این الطالب بدم المقتول بکربلا ؟!

خدایا در ظهور منتقم خون حسین سلام الله علیهما تعجیل فرما

 

گروه اینترنتی انتظار یار

 




منتظر کوچولو ::: شنبه 84/12/6::: ساعت 1:0 صبح

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 101


بازدید دیروز: 3


کل بازدید :58724
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
منتظر کوچولو
دعا کنین به حرفایی که می زنم بتونم عمل کنم یا علی!
 
 
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<